رها کردن چیست و چه معنا و مفهومی در خودشناسی و زندگی دارد؟
رها کردن به این معنا است که از نتایج کارها چشم پوشی کنیم و آنها را به خدا بسپاریم.چنین نیرویی است که می تواند طرح الهی هر کس را در والاترین شکلش تجلی ببخشد.هر آنچه کاملا پذیرفته شود،به صلح تبدیل میشود،این معجزه تسلیم (رها کردن) است.
تمام راز رهایی، دل نبستن است
دل نبستن معنایش آن نیست که از چیزی بدت بیاید و اقدام به طردش کنی
بلکه بدان معناست که نسبت به بود و نبودش هیچ تعلّق خاطری نداشته باشی.
این یعنی؛ چیزها میخواهند باشند،
میخواهند نباشند.
وقتی هر چیزی را رواناً رها کنی، خود نیز رها شده ای.
امتحان کن!
راز رها شدن در رها کردن نهفته است.
مگذار ذهنت به چیزی چنگ بزند.
راز
تمام راز،
راز بزرگ…..
راز رازها در همین بی تلاش زیستن است.
بی عملی یعنی تسلیم .این به معنای تنبلی نیست بلکه انجام وظایف و رها کردن نتیجه به دست پروردگار است و اعتماد به کائنات ……
تسلیم واقعی به سادگی تسلیم است…..
آدمی در تسلیم به نیروی برتر به آسودگی میرسد و در همان آسودگی است که تو به وطن رسیده ای…
رها کردن
هر آنچه قادر به کنترل آن نیستی،به تو چگونه رها کردن را می آموزد…
گاهی رها کردن چیزها، کاری بسیار نیرومندتر از دفاع کردن و چسبیدن به آنهاست.
از ارزشمندترین لحظات زندگی هنگامی است که شجاعت آن را پیدا می کنی تا از چیزی که نمیتوانی تغییر دهی بگذری…
انرژی خود را با مبارزه و مقاومت در برابر آنچه نمیتوانید تغییر دهید مثل آدمها، احساساتشان، رفتارهایشان و… هدر ندهید.
در عوض نیروی خود را جمع کنید برای تغییر آنچه میتوانید مثل تفکرتان، رفتارهایتان،حد و مرزهایتان و رنج و خشمها را رها کنید؛این کارها را برای آزاد کردن خودتان از این زنجیرها انجام دهید.
معلمان معنوی در مورد رها کردن می گویند:
زندگی را رها کن، بگذار باشد.
(اکهارت تول)
چرا هدفی برای زندگی می خواهی؟
زندگی کن،زندگی کردن هدف خودش است.
(کریشنامورتی)
رها کردن به ما، رهایی می بخشد،
و رهایی تنها شرط برای سعادتمندی است.
(تیچ نات هان)
فرزانگان
فرزانگان قدرت رها کردن را در خود تقویت می کنند
زیرا رها کردن ، مثل هرس کردن شاخه هایی است
که مانع رشد یک درخت میشوند.
راز تسلیم شدن را بیاموز
و هیچ اتفاق ناگزیري را
نامگذاري نکن….
آنچه باید بماند مي ماند
و آنچه باید برود مي رود
فرزانه، مدام در حال رشد است.
تضاد
آن شخصی که شما با او در تضاد هستید
مهمترین معلم برای شماست و
مهمترین تعادل را برای شما ایجاد می کند.
او هست چون شما هستید
این افراد درس جاری شدن و
رها کردن را به شما می آموزند.
روابط
اگر کسی برای شما مناسب نباشد،
جهان هستی برای کمک به شما،
آنها را در شرایطی قرار می دهد تا
درونشان را برای شما آشکار کنند!
آنها هر بار شما را دلسرد و ناامید میکنند
تا زمانی که شما پیام رها کردنِ
آنها را از کائنات دریافت کنید.
وابستگی،دلبستگی
وابستگی، نیازِ به تصاحب کردن است؛
دلبستگی، احساس قدردانی است.
اگر کسی را دوست داری،بگذار تا آزاد و رها پَر بکشد؛
عشق، به معنای تحت تملک در آوردن نیست.
رها کردن و وابسته نبودن یکی از قدرت های معنوی است.
هر کسی که در زندگی ما ظاهر می گردد،یک معلم است.
آنانی که در زندگی ما وارد می شوند و ناگهان می روند به ما قدرت رها کردن را می آموزند.
کاترین پاندر معلم معنوی می گوید:
باید کسانی را که دوست داریم آزاد بگذاریم تا از راه خودشان موهبتشان را بیابند .
نباید احساس کنیم که عشق به ما اجازه میدهد که سلطه جویانه آنها را به تملک خود در آوریم و یا از آنها انتقاد کنیم.
عشق راستین رها میکند.
عشق راستین به بند نمی کشاند.
با رها کردن چیزی را از دست نمیدهیم. بلعکس با عمل رها کردن عشقی را به سوی خود میکشانیم که حق الهی ماست.
رها کردن مقاومت درونی
هر صدای آزاردهندهای میتواند
به اندازه سکوت مفید باشد. چطور؟
با رها کردن مقاومت درونی به صدا.
با اجازه دادن به آن تا همانطور که هست باشد،
این پذیرش نیز (مانند سکوت) شما را
به منطقه صلح و آرامش درون
که همان سکون است میبرد.
هر زمان که این لحظه را بدون توجه
به فرمی که میگیرد همانطور که هست
عمیقاً پذیرفتید در صلح و آرامش هستید.
هشیار باش
از انرژی منفی به عنوان علامتی استفاده کنید
که یادآوری می کند هشیارتر باشید
با هشیاری کامل مانع رشد انرژی منفی می شوید.
ناامید نشوید و تمرین کنید،یادتان باشد که
انسانهای اندکی در زمین وجود دارند که
مهارت حفظ کردن هشیاری مداوم را دارند.
هر وقت احساس کردید منفی گرایی در شما
به وجود آمده ،آن را ضعف تلقی نکنید ،
آن را مانند پیامی بدانید که به شما می گوید:
بیدار شو ،
هشیار شو ،
از ذهن خود رها شو ،
همین الآن ،
همین جا ،
هشیار باش.
هر احساسی پیامی برای ما دارد
_استرس پیامی دارد و می گوید: روی مسائل زندگیم تسلط ندارم و باید مهارت هایم را افزایش دهم و نیاز به مرتب تر کردن زندگیم دارم.
_افسردگی پیامی دارد و می گوید: سَبْک زندگیم خوب نیست و راکد بودن را باید رها کنم
_اضطراب پیامی دارد و می گوید: خودم را بیش از حد درگیر مسائلی کرده ام که ارتباطی به من ندارند.
_کمبود اعتماد به نفس پیامی دارد و می گوید: من به وعده هایی که به خودم می دهم عمل نمی کنم و دیگر نمی توانم روی خودم حساب کنم.
_زود رنجی برای من پیامی دارد و می گوید: دچار خودبزرگ بینی هستم و کوچکترین مخالفتی را برنمی تابم چرا که تصور میکنم هرآنچه که می پندارم بی شک درست است.
در واقع تمام احساس های منفی در باطن خود پیامی دارند و اشاره به نقطه ضعفی از ما میکنند
به جای فرار، انکار یا از بین بردن این احساسات منفی، به مفهوم و معنای پیامی که برای ما دارند توجه کنیم.
پیشرفت معنوی
پیشرفت معنوی شما هنگامیکه به نزد اساتید زیادی بروید یا کتابهای زیادی بخوانید شروع نمیشود،بلکه در واقع زمانی شروع میشود که شما همه چیز را رها بکنید. آنجا زمانی است که تمرین معنوی حقیقی آغاز میشود! هنگامیکه شما همه چیز را تسلیم کنید،زمانی که خودتان را از تمام دانشها، خالی کنید، هنگامیکه حتی خودتان را از این میل به رهایی خالی کنید.هنگامیکه یک صدف (پوسته) خالی شدید،آنگاه زندگی معنوی شما آغاز میشود.تا آن زمان فقط مشغول بازی کردن با خودتان هستید.
حافظ می گوید:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد.
مولانا نیز در این باره می گوید:
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید
تا خطاب ارجعی را بشنوید
درک کردن
اگر بخواهی هر چیزی را ترک کنی،
کاملا و تماماً آنرا زندگی کن و نترس.
تا ژرف ترین نقطه اش حرکت کن،
تا درک کنی. در واقع فرد با ادراک کامل،
رها می شود. توسط تجربه کردن و پخته شدن،
نه توسط یک عهد و پیمان.
با یک ادراک ضمنی و خاموش درک کن که
زندگی مدرسه ای است که باید از آن عبور کنی
چیزی که درک شد، می تواند ترک شود.
قضاوت ها
برای اینکه مسائل خودشان
را برایمان آشکار کنند ,
بایستی که آمادهی رها کردن
قضاوت هایمان دربارهی آنها باشیم .
رامانا ماهارشی معلم معنوی می گوید:
راه دیگری برای موفق شدن نیست بجز اینکه ذهن را هر وقت به بیرون رفت به عقب بکشید و در خویش ثابت کنید.
تمام چیزی که طلبیده میشود این است که فکر کردن به عینیتها بجز خویش را رها کنید.
وقتی فکر کردن به عینیتهای بیرونی را رها کنید و ذهن خود را از بیرون رفتن و باز دارید و او را به درون برگردانید و در خویش ثابت کنید، خویش به تنهایی باقی میماند.
بودن
رها بودن به معنای تغییر دادن
یا تصحیح کردن این دنیا نیست
بلکه به معنای دیدن دنیا همانگونه
که هست و گشودن قلبمان برای آن است.
بجو که هرگز نخواهی یافت
نجو که پیشاپیش یافته ای
در جستجو کردن تو گمراه میشوی،
زیرا جستجو یعنی اراده من
و نجستن یعنی به اراده الهی
رها کردن و ناپدید شدن نَفْس.
و هر گاه تو نباشی، خدا هست.
عشق را درون خویش تجربه کن
اگر دلی سرشار از عشق داشته باشی
دیر یا زود مخاطب خویش را پیدا میکنی
عشق، مراقبه تنها نصیب کسانی میشود
که شجاعت بودن را دارند
راه عشق و مراقبه هر دو به خدا میرسد.
رهایی از زنجیرها
روح انسان با زنجیری از آرزوها، وسوسهها،
دشواریها و نگرانیهای زندگی
به جسمش بسته شده است
و کوشش میکند که خودش را رها گرداند.
اگر به کوشش خود در تاباندن، شل کردن
و رها کردن این زنجیر که شما را
به هشیاری فانی بودن معتقد کرده است،
ادامه دهید، روزی خواهد رسید که
دست ناپیدای خداوند واسطه شده
و آن را پاره خواهد کرد
و شما رها میگردید.
آزادی راستین به هیچ منبع بیرونی بستگی ندارد.
آزادی واقعی، آزادی از وابستگی به منابع خارجی ای است
که برای کامل کردن شما هستند. سیگار، رابطه، نگاه خیره
و عاشقانه ی یک مرشد نمی تواند شما را به طور دائمی
رها و آزاد کند. فقط وقتی توجه شما صد و هشتاد درجه
چرخش کند و به موج هایی که خوب نیستند
و شما از آنها فرار می کنید، نگاه کند،
این امکان وجود دارد که آزادی کامل
و آرامش را درون تجربه خودتان کشف کنید.
به درون رفتن
باید عمیقِ عمیقِ عمیق به درون خودت فرو بروی.
عمیق تر از هر آنچه بتوانی تصورش را بکنی.
و تنها راه انجام این کار رها کردن
دنیای بیرون است، ذهنی و نه فیزیکی.
به عبارت دیگر به آن واکنش نشان نده.
چیزها را مشاهده کن، آمد و شُد دنیا را ببین
و آن را تنها بگذار. آن نه بد است و نه خوب
پرسش :
سادهترین راه رهایی از این خود کوچک چیست؟
هم هویت شدگی با آن را رها کنید.
اگر بتوانید خودتان را متقاعد کنید که
این خود کوچک حقیقتاً من نیستم
آنگاه به سرعت ناپدید میشود.
پرسشگر: اما چطور این کار را انجام دهم؟
خود کوچک چیزی است که فقط به نظر واقعی میرسد.
اگر درک کنید که آن وجودی حقیقی ندارد ناپدید خواهد شد.
رها کردن آن موجب تجربه خویش یگانه و حقیقی میشود.
فیض الهی
وقتی آنچه را که از خدا میخواهیم به خدا بگوییم , یا آنچه را که از گیتی میخواهیم به او بگوییم هنوز واقعاً خودمان را باز نکردهایم ، ما هنوز هم از مکانی نفسانی صحبت میکنیم. اما وقتی ژرفترین آرزوی قلبی خودمان را اعتراف کنیم و به الوهیت بگوییم که او را دعوت میکنیم که به ما هر آنچه را که برای بیداری نیاز داریم بدهد , ما البته که او را بدست میآوریم. باز کردن خودمان برای این فیض, برای این جریان حقیقت , معنایش آنست که ما باید پا را فراتر از خودمان بیرون بگذاریم.
ما باید توهم آنکه ما در کنترل زندگی خودمان هستیم را رها کنیم. وقتی او را واگذار میکنیم , خودمان را که در تبرک فیض فرو میغلتیم , که در این شفافیت و گشایش و عشق در میغلتیم , که درست در فیض بیداری از جدایی در میغلتیم خواهیم یافت , جایی که جوهر واقعی معنوی خودمان , این حضور زیبای ناشناخته زائیده نشدهای را که بعنوان همه آنچه که میبینیم جلوهگر میشود درک میکنیم.
غم شدید در هنگام از دست دادن ها در واژه «مال من» نهفته است.
ایگو یا خود دروغین با یکی کردن
اجسام با «من»، با دیدن «من»
در اجسام فانی برای من شخصیت
و هویت کاذب می سازد.
وقتی زندگی را که خودتان شکل دیگری
از آن هستید در درونتان احساس نکنید ،
سعی میکنید خلآ درونتان را با اشیای فانی
و هر چیزی پُر کنید.
ارزش شخصیتان به کدامیک از مایملکتان وابسته است؟
اگر کسی بیشتر یا کمتر از شما داشته باشد ،
در درونتان چه احساسی دارید؟
زمانی از بودنتان لذت می برید
که از سرتان بیرون بیایید
و هستی و بودن را حس کنید .
هویت های کاذبی که تنها افکار
آنها را برایتان ساخته اند ،رها کنید.
ذهن یک سوراخ کلید بسیار کوچک است.
شما از پشت سوراخ کلید به هستی نگاه میکنید
و به همین دلیل دیدتان بسیار محدود است.
همواره میپرسید چرا این و آن وجود دارد…؟
اگر بتوانید به کُل نگاه کنید،
همه این چراها ناپدید خواهد شد.
و برای نگاه کردن به کل،
شما باید از اتاقتان بیرون بیایید.
باید در را باز کنید.
باید این دید سوراخ کلیدی را رها کنید…
اگر شما کل را ببینید همه چیز
همان طور است که باید باشد.
همه چیز درست است .
زیرا فقط خدا است که وجود دارد.
رنج و رها کردن
اگر رنجی به شما وارد شد و آزار دیدین، کائنات میخواهد به شما یاد دهد که رها کنید تا آزاد شوید و بیدار.
رنجی که در اول می آید راحت تر،قابل رها کردن است و نباید درگیرش شویم و با آن هویت بگیریم.اگر درگیرش شویم درد را هم به وجود میاورند.
درد و رنج با هم یکی میشوند و بر شدت شان افزوده می شود و هرچقدر رها کردن را نیاموزیم،این درس ادامه پیدا میکند.راه گریزی نیست و نیاز هست که با آن رنج روبرو شویم و با حضورمان از آن عبور کنیم.
تسلیم و پذیرش
تسلیم و پذیرش یا مقاومت نکردن در برابر رویدادها
به معنای اقدام نکردن و بیکار نشستن نیست
مقاومت نکردن یعنی عدم واکنش هیجانی و کورکورانه
به احساساتی مانند غم و اندوه، نگرانی، خشم ، ترس ،
حسادت و غیره رویدادها معتبرند ولی مهم نیستند
در مقابل اتفاقات واکنش نشان نمی دهیم تا در آرامش ،
خرد زندگی به ما راه حل نشان دهد مثلا وقتی نیمه شب
در یک جاده دور افتاده چرخ ماشین ما پنچر میشود نمی گوییم
این اتفاق را بپذیرید و رها کنید بلکه میگوییم بجای اینکه عصبانی شویم
و لگدی هم به ماشین بزنیم با خونسردی دنبال راه حل و
حل کردن مشکل شویم. بنابراين اتفاقات معتبرند ولی مهم نیستند
بپذیر ، در بر گیر ،جاری شو.
مشاهده و بررسی خود
آنچه موجب خردمندی میشود،
مشاهدهٔ خود و بررسی خودمان است.
برای بررسی باید رها باشیم،
رها، از سانسور کردن،
از هویتی که پیوسته در حال ارزشگذاری،
قضاوت و تخمین است.
تنها در این صورت میتوانیم
مشاهده و بررسی کنیم.
صعود کردن
به اندازه ای که رها می کنید، صعود می کنید
رها کردن شکل حقیقی از صعود کردن است
و اجازه میدهد تا شما با بالاترین ارتعاش خود هماهنگ شوید.
با کنترل کردن نمی توان در جریان و حرکت بود.
هر چیزی را که نمی توانید کنترل کنید، به شما می آموزد
که چگونه آن را رها کنید. به اندازه ای که رها کردن را می آموزید
به همان اندازه صعود کردن را تجربه خواهید کرد.
بیاموزید که چگونه رها کنید
(هرچه که انرژی ات را پایین می آورد
و بال هایت را برای پرواز و رسیدن به خویش
می بندد،نیاز هست که رها شود تا تو آزاد گردی)
ناشناخته ها
تفکر همیشه در درون شناخته ها و
در پیرامون شناخته هاست.
تو نمی توانی از خلال شناخته ها ،
با ناشناخته تماس بگیری.
پس ، شناخته ها را دور بریز و
با ناشناخته تماس بگیر.
و این چیزی ست که
مراقبه نامیده می شود.
کل پروسه مراقبه رها کردنِ
آن شکوه محبوس شده در درونت است.
آزاد کردن نور زندانی درونت.
ما پتانسیل عظیمی داریم
و از آن ناآگاه و نا هوشیاریم…!
برای پُر شدن از خداوندی به فضایی خالی احتیاج داری
حال این فضا چگونه پدیدار می گردد؟
با رها کردن تمامی وابستگی ها.
خداوند در وجود انسانی جاری می گردد که همچون نی خالی شده باشد.
خالی از باور، خالی از وابستگی،
خالی از توقع، خالی از داده ها.
خداوند در یک ذهن پُر
هرگز متجلی نمی گردد.
تا کاملا از دست ندهی ،
به دست نمی آوری.
خدمتگزار روح
به مانند بردگان، بندگی نکنیم.
زیرا بهترین حالت زندگی، آن است
که خدمتگذار روح خود باشیم.
در صورتی که برده باشیم،
حق انتخابی نخواهیم داشت.
اما اگر رها و آزاد باشیم، در حقیقت،
بدون عیب و نقص زندگی خواهیم کرد.
و این یعنی گوش کردن به ندای درون
و گفتگو با روحِ خود در مواجهه
با همه شرایط ایجاد شده در زندگی.
از رها کردن نترس
وقتی آدم چیزی برای از
دست دادن نداشته باشد، با شهامت می شود.
ما تا وقتی که می توانیم دستمان را
به چیزی بند کنیم، ضعیف هستیم.
برخی به زندگیت میآیند
فقط به این دلیل که به تو
رها کردن را بیاموزند..
وقتی رها میکنی، فضایی ایجاد میکنی
برای ورود چیزهای بهتر
(روابط، فرصتها و …) به زندگیت..
از رها کردن نترس،
بلکه با شهامت آن را در آغوش بگیر
در آن رهایی تو چیزهایی را از دست میدهی
که لازمه بیدار شدنت هستند مانند:
من شخصی،خشم،نَفْس،رنج،وابستگی
و در ازای آن خود و وجود واقعی ات را می یابی
و در بودن و حضوری خالص بیدار می شوی.
از رها کردن نترس ،باور کن هيچ کس نمی تواند چيزی که مال توست را از تو بگيرد و تمام دنيا، نمی توانند چيزی که مال تو نيست را برايت حفظ کنند!
همه چیز ساده است زندگی، عشق، دوست داشتن،اگر بخواهید در زندگی به زور کسی یا چیزی را بدست بیاورید، نشانه ی آن است که آن شخص یا آن چیز موهبت شما نیست. آنچه را که به زور به چنگ آورید،به سادگی نیز از دست می دهید.
آن قدرتی که مسیر را می داند، از تو مراقبت خواهد کرد.
آن یک (یگانه، یکی) که خورشید را درخشان کرده، سیب ها را به زیبایی بر درخت سیب می رویاند، ما را تأمین خواهد کرد. همه چیز به طور کامل برای ما تهیه شده است. ایمان و اعتماد داشته باش، و به آن قدرتی که راه را می داند، اعتماد کن. این اولین گام است، ایمان کامل و اعتماد کامل داشتن به آن نامحدود، به آن یکی. اگر دوست داری می توانی اسم آن یک (یکی، یگانه) را خدا بگذاری، فرقی نمی کند چه اسمی بر آن بگذاری. آن همه جا است،
تنها کاری که باید بکنی، واگذار کردن همه چیز به اوست. تمام شک و تردیدها، تمام عجزها و درماندگی ها، ترس ها، یعنی هر آنچه تو را مدت های مدیدی است که دربند و گرفتار کرده اند را به او واگذار (تسلیم) کن. تمام آن ها را رها کن و بده بروند. این ها متعلق به تو نیستند. از این ها آزاد باش.
شادی و خالی بودن
وقتی شما یک ماشین یا یک آپارتمان میخرید یا دوستی را ملاقات میکنید خوشحال هستید. چرا این چیزها برای شما خوشحالی میآورند؟ شما به شخص خاصی یا ماشین و آپارتمانی که از آجر و سیمان ساخته شده جذب میشوید. این فولاد و لاستیک و بنزین نیستند که به همراه ماشین خوشحالی میآورند و همینطور در خصوص یک فرد این گوشت و خون و مغز آن فرد نیست که برای شما خوشحالی میاورد. وقتی شما شاد هستید خویش را درون خود شناسایی میکنید و از خواسته رها هستید.
زمانی که یک ماشین میخرید آرزوی شما به ثمر رسیده و میل و خواسته شما برای ماشین، شما را ترک میکند. وقتی با دوستی ملاقات میکنید دیگر آن میل ملاقات از بین رفته است. وقتی خانهای میخرید میل شما برای داشتن خانه، دیگر آنجا وجود ندارد. این خالی بودنِ بدون میل و آرزو به شما شادی میدهد. اگر بدانید که این خالی بودن از میل و آرزو است که به شما شادی و خوشبختی میدهد آنگاه میتوانید همیشه ذهنتان را خالی نگهدارید. آنگاه دیگر کجا مشکلی با شاد بودن وجود خواهد داشت؟ در هرکجا که هستید چه هنگام راه رفتن، صحبت کردن، نشستن، برخاستن، خوابیدن میتوانید خوشحال باشید.
حاضری مقاومت درونی ات را رها کنی؟
آن زمان که این لحظه را به طور کامل پذیرا شوی و هنگامی که دیگر با آنچه هست جر و بحث نداشته باشی، وسواس فکر کردن کاهش مییابد و سکونی هوشمند جای آن را میگیرد.
در این حالت به طور کامل آگاه هستی، اما ذهن به هیچ عنوان برچسبی بر این لحظه نمیزند.
این حالت عدم مقاومت درونی، درِ آگاهی نامشروط را که بی نهایت از ذهن بشر بزرگتر است به روی تو میگشاید.
آنگاه این شعور عظیم میتواند خود را از طریق تو ابراز نماید و هم از درون و هم از بیرون یاری ات کند.
به همین دلیل است که اغلب با رها کردن مقاومت درونی، وضعیت بهبود مییابد.
پرسشگر: چطور می توانم به آن برسم؟
نیازی نیست به «آن» برسید، زیرا خودتان «آن» هستید. اگر فرصتی به آن بدهید، خودش به شما خواهد رسید. وابستگی های خود به غیرواقعیت را رها کنید تا واقعیت به نرمی و آرامی وارد خود شود. تصور کردن خود به عنوان این و آن یا انجام این کار و آن کار را رها کنید تا تحقق و درک این موضوع که شما سرچشمه و قلب همه چیز هستید، در وجودتان طلوع کند. به این شکل عشقی عظیم وارد می شود که نه انتخاب است، نه پیشگزینی و نه وابستگی. بلکه قدرتی است که همه چیز را شایسته عشق ورزیدن می کند و عزیز میدارد.
وابستگی و هشیاری
وابسته شدن دست خود ماست
ولی رهایی از وابستگی دیگر دست خودمان نیست .
برای رهایی از آن باید هشیار باشیم ، هشیار از خودمان ، هشیار از وابستگی و هر آنچه که به آن تعلق دارد ، و یادمان باشد هر گونه تلاشی در این مسیر عین تلاش است که منجر به تشدید آن می شود .باید به آن با هشیاری کامل خیره شویم ، باید چشم در چشم او شویم و آن را در خودمان مشاهده کنیم بدون محکوم کردن آن .
آنوقت هست که می توان از چنگال آن رها شد ،این مرحله بسیار حساس است کوچکترین اشتباهی می تواند ما را گمراه کند ، باید این رو در رو شدن و آگاهی از آن بدون هیچ گونه انتظار و توقعی باشد، در غیر اینصورت جواب نمی دهد، وقتی وابستگی خودمان را مشاهده می کنیم ذهن نباید تقلایی داشته باشد باید خالی از هر نوع حرکتی باشد.
بخشایش
بخشایش نفرینها و بدی ها، پاسخِ همه مسائل است.هرگاه در چیزی گیر کرده باشیم، به این معناست که هنوز بخشایشی را به انجام نرسانده ایم. هنگامیکه در جریانِ زندگی در این لحظه آزادانه شناور نباشیم.معمولا معنایش این است که به لحظه ای در گذشته چسبیده ایم. این میتواند پشیمانی و اندوه و آزار و ترس و احساسِ گناه و سرزنش و خشم و نفرت و انزجار و گاه حتی میل به انتقام جویی را در بر بگیرد. همه این حالات از فضای عدم بخشایش و عدم پذیرش و رها کردن به این لحظه می آید..
محبت همواره پاسخِ هرگونه بدی است
و راهی که به محبت می انجامد، بخشایش است.
خودت را در مرکز نگه دار
هر وقت برای خودت فرصت پیدا کردی تمام فعالیتها را رها کن. فکر کردن ، تمرکز و تامل فعالیت هستند. حتی اگر برای لحظه ای کاری انجام ندهی و در مرکزت کاملا آسوده باشی ، این مدیتیشن است. اگر لمحه ای از آن را بچشی این توانایی را پیدا میکنی که هر چقدر که بخواهی در آن وضعیت بمانی. در نهایت می توانی کل بیست و چهار ساعت را در آن وضعیت باشی.
وقتی راهش را یاد می گیری وجودت آشفته نمیشود. کم کم در هنگام فعالیت نیز در وضعیت مدیتیشن می مانی. اول بودن صرف را یاد بگیر و بعد از کارهای کوچک آغاز کن : جارو کردن خانه ، دوش گرفتن، ظرف شستن. اما خودت را در مرکز نگه دار. سپس می توانی کارهای پیچیده تری انجام دهی. برای مثال شما با دیگران حرف می زنی اما در حالت مدیتیشن می مانید. می توانید به حرف زدن ادامه دهید بی آنکه موجی در مرکز وجودتان ایجاد شود.در مرکز فقط سکوت کامل هست.
زندگی و وابستگی ها
زندگی تمام چیزهایی را که برایت مهم جلوه میدهد را یکی یکی از تو میگیرد. و تو با چنگ و دندان و زحمت یکی یکی آنها را بدست آوردی و به آنها میبالی. اما زندگی برای وابستگیهای تو اصلا ارزشی قائل نیست. زندگی برای باورها و اعتقادات و تمناهای تو نقشه ای دارد. یا تمام چیزهای این جهان را رها میکنی یا زندگی کاری میکند تا خودت تقدیمش کنی. کسانی هستند که تمام تلاششان را میکنند تا محصولاتشان را نگه دارند.همان چیزهایی که به آن مفتخرند و از آنها به خود میبالند. زندگی تک تک آنها را از تو میگیرد.هر چه بیشتر وابسته باشی بیشتر درد میکشی. هر چه بیشتر بخواهی بیشتر باید ستیزه کنی.
هیچ کس خام نرفته است ،زندگی نمیگذارد خام بیایی و خام بروی تو را میپزد و نرم میکند. با زندگی نمیتوانی دست و پنجه نرم کنی تو جزئی و برای کل نمیتوانی تصمیم بگیری. این کل است که برایت تصمیم میگیرد. تو فقط یک کار میتوانی انجام دهی. تسلیم بودن. رها کردن و لذت بردن. پذیرش رویدادها. بی واکنش بودن. انعطاف پذیری و نرم بودن. تمام هستی به این شکل هست.
فقط تو متفاوت هستی! میپرسی چرا؟
چون صدای سرت را بُت کردی. و آن صدای سرت اربابت شده. زیرا افکارت را جدی گرفتی. و میخواهی بگویی که هستی.
چون خودت را فکر میپنداری. زیرا از ارتعاش زندگی محروم شده ای. چون سخره اندیشه شده ای.
چون خود را با نقشها یکی میپنداری و سخت و سفت و شکننده شده ای.
زیرا چسبیده ای به صدای سرت و ولش نمیکنی. ول کن و به شیوه آبها زندگی کن.
مانند آبها انعطاف پذیر باش، آب را زندگی کن.
وقتی آب که شدی زندگی میکنی.
آب که شدی جاری میشوی. آب شو تا او بیاید.
سر و صدای مزاحم میتوانند بیشتر از سکوت یاریگر باشند
چگونه؟
با رها کردنِ مقاومتِ درونی در برابرِ سر و صدا.
با دادن اجازه ی “بودن” به آنها همانطور که هستند.
این پذیرش ،شما را به قلمرو آرامش درونی
می برد که همان سکون است.
هر وقت این لحظه را همانطور که هست ،
عمیقاً بپذیرید ،مهم نیست این لحظـه
در چه لباسی ظاهر شود،شما ساکن هستید،
در صلح و آرامش هستید.
گوش فرا ده
بخاطر آنچه موجب تحریک (خشم) شما میشود
سپاسگزار باشید، چون نقاطی را آشکار می کنند
که در آن رها نیستید و این نشان می دهد که آن جنبه
یا نقطه در زندگی تان نیز به شفای درونی دارد
آنچه در دیگری هست و تو را آزرده می کند
یا نسبت به آن قویا واکنش نشان می دهی،
در تو نیز هست!
اگر ذهنت را اصلاح کنی،
بقیه زندگی ات درست خواهد شد.
گوش فرا ده! ببین چه پیغام و درسی برای تو دارد
فقط آنچه هستی باش و فقط در اینجا و اکنون باش.
چیزی در جهان نیست که بتواند تو را از دنبال کردن این پند ساده منع کند.
بودن در طبیعت
هر چقدر بیشتر در طبیعت و با طبیعت باشید.به طبیعت اصلیتان نزدیکتر میشوید و خود حقیقیتان را مییابید. همینطور درمییابید که جزئی از این طبیعت هستید و جدای از دیگر اجزا نمیباشید، پس هر آسیب به یک جزء، آسیب به کل پیکره است. همچنین از سکوت، پذیرش، جاری بودن، ایثار کردن، رشد کردن و…، طبیعت میآموزید و میتوانید به تدریج در برابر وقایع زندگی، آرام و ساکت باشید.پذیرا و گشوده مسائل گردید.ساری و جاری با جریانهای زندگی پیش بروید.آنچه را که دارید در اشتراک بگذارید، گذشته را رها کنید و رو به جلو حرکت و رشد نمائید. آنگاه خشم، حسد، زیاده خواهی، نفرت و … از وجودتان میرود و کنترل بیشتری نسبت به خویشتن پیدا میکنید، در نتیجه هرگز کنترلتان به دست دیگران نمیافتد.
روبرو شدن و رها کردن
وقتی از چیزی به آسانی عبور می کنید (از بیراهه می روید)به جایی نمی رسید .
بنابراین اگر تلاش می کنید که درد عاطفی را نادیده انگارید ،در واقع خود را در یک موقعیت فیزیولوژیکی غیر سالم قرار داده اید ،درنهایت،این درد مسیری برای آشکار شدن پیدا خواهد کرد ،چرا که روح شما می داند که تنها راه شفای درد،
“روبرو شدن با آن و رها کردن آن است.”
به این دلیل است که دردهای عاطفی بروز داده نشده ،به مرور زمان پرورش یافته و بدتر می شوند و اغلب در بیماریهای جسمی سهیم اند.
برای رهایی از درد و رنج هایتان با آنها روبرو شوید.
سخن پایانی:
برای انتخاب یک مسیر برتر
هیچگاه دیر نیست!
رها کردن به ما، رهایی می بخشد،
و رهایی تنها شرط برای سعادتمندی است.
رهایی واقعی ، رهایی از خود است …
رهایی از شرطی شدگی خویش ، رهایی از حرص و کبر و آز ،
از خشم و عصیان خود ، رهايى از قضاوت كردن خود و ديگران ،
رهايى از غرور ،رهایی از ترس و نفرت ، رهایی از لذت های ذهنی و درد
و رنج ، رهایی از سرزنش ها ، ملامت ها و توجیه کردن ها …
و رهایی از ” من ذهنی ” ؛ آنچه بجا می ماند ، آرامش است … سكوت است
و آزادی و خوشبختی است .
افکار چه خوب چه بد شما را دورتر می برند نه نزدیک تر.
چون خویشتن نسبت به افکار، درونی تر و نزدیک تر است.
رها کنید تا آزاد شوید.